زمستان ،

این فصل مرموز

نفسهای ما را می شمارد ، یک به یک.

من چه می دانم

چند قدم برداشته ام تا تو!

و چه می دانم

به چه میزان هیاهوست میان من و من !

آه ! از این معیارهای به بند کشیده بیزارم

حساب نکن !

چیزیی گم نکرده ایم

هر چه رفت خواست خودش بود

فقط

حرف من این است !

احساس ،

مرا به تو نزدیکتر می کند.